مسئله ی مذاکره و رابطه با آمریکا،امروز یکی از داغ ترین مباحث خبری و نقل محافل مردم گشته است.هرکس در این روزها به نوعی کارشناس مسائل بین الملل گشته و از دید خودش گریزی تحلیلی به این امر میزند.ما هم بنا بر احتیاط گفتیم تحلیلی هرچند کوتاه بر این مسئله زده باشیم تا از غافله عقب نمانیم.

همانطور که در مطلب قبل اشاره شد،هر پدیده ی انسانی دارای ابعاد گوناگون و متفاوتیست که از هر منظر به آن بنگریم و تحلیل کنیم نتیجه ای متفاوت بدست میدهد.آنچه که مسلم است ما باید این واقعه را تا حد امکان در دستگاه فکری ولی فقیه قرار دهیم و بسنجیم و از این منظر به دیدگاهی صحیح تر و قابل اعتمادتر برسیم.

بر این اساس و با توجه به اطلاعات محدود بنده،نفس مذاکره امری مباح است که به عنوان یک ابزار دیپلماسی میتوان از آن در جهت پیشبرد اهداف،بهره برد.اما در چه شرایطی و با کدام کشور؟این سوالی بسیار تعیین کننده برای بجا یا نابجا بودن مذاکره است.که تا حدود بسیاری برای ما روشن است.چراکه هیچ عقل سلیمی نمیپذیرد که با دشمن در شرایط ضعف مذاکره کند.لکن قصد بر پرداختن به این شرایط مذاکره نیست.

آنچه که مسلم است،در زمان کنونی باب مذاکرات باز شده و ارتباطاتی در این راستا هم برقرار گردیده است.فلذا میخواهیم به بررسی این عمل بپردازیم.با توجه به مقدماتی که ذکر گردید،باید گفت که این حادثه بطورکل یکسری پیامدهای مثبت و منفی برای نظام مقدس جمهوری اسلامی دارد.اگر بتوان فرض را براین گذارد که این امکان وجود دارد که نقاط مثبت بر نقاط منفی غلبه یابد،باید گفت که مذاکرات یک حرکت دیپلماتیک مثبت بوده است.

اما در یک نگاه کلی آنچه به عنوان پیامد منفی میتوان در نظر گرفت از این قرار است: آمریکا به عنوان شاخص ترین دشمن ما و داعیه دار سلطه ی بر جهان،در وضعیت سختی هم در بعد داخلی و هم در ابعاد بین المللی و بخصوص منطقه خاورمیانه به سر میبرد.و همچون مرده ای در حال احتضار است که تنها یک عامل میتواند موجب بازگشت آن به حیات گردد،وآن ایران و مذاکره ی با این کشور است.هرچند که این مذاکره صرفا برای مذاکره باشد!چرا که از این فرصت میتواند حداکثر استفاده را ببرد و این آمدن به پای میز مذاکره را اثر تحریم ها بداند،واینگونه وانمود کند که ایران دربرابر این فشارها تسلیم گردیده است.همین مسئله برای آمریکا و اوباما کافیست تا قدرت نفوذ خود را در منطقه احیا کند.والبته این یک هزینه ی سنگین بر ما خواهد بود.چرا که سبب ناامیدی بسیاری از ملت های مظلوم منطقه که به جمهوری اسلامی  ایران به چشم نماد مقاومت مینگریسته اند،میشود.

اما آنچه را که میتوان به عنوان پیامد مثبت در نظر گرفت این است که مذاکرات حداقل توقعات مارا برآورده کند.قطعا رفع کامل تحریم ها یا سبک تر شدن آن تا حدی که مشکل چندانی را برای ما ایجاد نکند یکی از اهداف تیم مذاکره کننده است.شاید بتوان اینطور برداشت کرد که جناب آقای روحانی راه تحقق حماسه ی اقتصادی را این میدانند.یعنی برداشتن تحریم ها و بهبود وضع معیشتی مردم.در این صورت با دیدی خوشبینانه میتوان مذاکرات را در وضع برد-برد ارزیابی کرد.و آن را یک حرکت رو به جلو دید.چراکه مقام معظم رهبری (مد ظله العالی) یکی از عناصر فصلی تقویت ساخت درونی قدرت را مسئله ی اقتصاد دانسته اند.اما این پیامد را هم در شرایطی میتوان مثبت دید که از ما چهره ای مغلوب باقی نگذارد.یعنی بر سر هیچ یک از اصولمان مذاکره نکنیم.و هیچ یک از آرمان هایمان را به بهای بهبود شاریط اقتصادی نفروشیم.که البته چنین امری بنا بر ارزیابی عقلانی بعید به نظر میرسد.

نکته دوم در این زمینه این است که این مذاکرات به نوعی اتمام حجت ما باشد با آمریکا و حامیانش.وما این پیام را برای مردم جهان بتوانیم ارسال کنیم که ما اهل صلح بوده ایم و هستیم.اما آنکه جهانی خالی از امنیت و آرامش میخواهد آمریکاست.و هیچ چیز را بر خلاف منافع خویش بر نمیتابد.این مسئله هم با توجه به قدرت رسانه ای غرب و سانسور شدید خبری علیه ایران بعید به نظر میرسد.

با توجه به مطالبی که گفته شد،باید گفت که آقای روحانی وارد بازی شده اند که نتیجه اش معلوم است.وایشان این را باید بدانند که اگر حداقل توقعات ما در این مذاکرات برآورده نشود،آنچنان هزینه ی سنگینی بر کشور و نظام واردکرده اند که تا سالیان سال قابل جبران نخواهد بود.چراکه در زمان اوج قدرت ما و اوج ضعف دشمن،فرصت را به آنها دادند و  آنها را از سراشیبی سقوطشان به مرحله احیاء بازگرداندند.